بهشت گمشده

ساخت وبلاگ
شاید آخرین چیزی که ممکن بوده به ذهنم برسه میتونه کمی حالم و خوب کنه همین آهنگایی که همکارم گذاشته.... آهای خبردار مستی یا هشیار خوابی یا بیدار... آهای غمی که مثل یه بختک رو سینه ی من شده ای آوار از گلوی من دستاتو بردار Just play it ocer and over یادم نیست از کی انگار خیلی وقته حواسم از خودم پرت شده انگار کلا آدمیم که با همه چی کنار میام این خنگی زیاد کار دستم میده  + نوشته شده در  پنجشنبه چهارم آبان ۱۳۹۶ساعت 12:25&nbsp توسط ُSOMO  |  بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 140 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت: 21:16

سلام لیلا خانوم حالت چطورهخوشی، سرزنده ای، نابی هنوزمهنوز از عطر مجنون مست می شیبا قرص ماه می خوابی هنوزم چشات وقتی تب بارون می گیرههنوز قرآنُ روی سر می ذاریدلت وقتی می گیره لیلا خانومکدوم سمت بیابون رهسپاری خدا خیلی دوسِت داشت لیلا خانومکه از آیندم اسمت رو قلم زدخدا می گفت مجنون شَم تمومهخدا خوش قوله لیلا، زد، بدم زد دلم خیلی گرفته لیلا خانومقد حرفایی که هیچ وقت نگفتمچشام نزدیک و دور و تار میدهگوشام سنگین شده بس که شنفتم صدام از کوک افتاده گرفتهسرم سنگینه از فکرای بی خودیه وقتایی به هم می ریخت حالمولی هیچ موقع اینقد بد نمی شد خدا خیلی دوسِت داشت لیلا خانومکه از آیندم اسمت رو قلم زدخدا می گفت مجنون شَم تمومهخدا خوش قوله لیلا، زد، بدم زد " مسعود امامی" + نوشته شده در  دوشنبه هشت بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 188 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت: 21:16

" من ببازم تو نبردی...."

+ سرنوشت، آرش مهرابی

عالیترین روز من با معرکه ترین غزل تا به حال با صدای خارق العاده همایون 

" آهو برای چه باید زمان صید

کاری کند که خوش اندام تر شود"

 

+افشین یداللهی

+ نوشته شده در  چهارشنبه دهم آبان ۱۳۹۶ساعت 10:10&nbsp توسط ُSOMO  | 


بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت: 21:16

دیگر برایم مسلم شده بود فقط در یک صورت همه چیز تمام میشود... هم او به خواسته اش میرسید و هم من راحتتر قبول میکردم... همان لحظه که وارد شد در آغوشش گرفتم و در دلم  برای همیشه از او خداحافظی کردم. آبان ماه بود... بعد آن هم یکی دوباری به خاطر عکس پروفایل گرفته تا سر راننده اتوبوس باهم بحث و جدل داشتیم. تا اینکه دی ماه از راه رسید... هرچند او هیچوقت تاریخ تولد مرا هم نمیدانست چون در حقیقت هیچ تعلق خاطری به من نداشت ... برعکس من کاملا در خاطرم بود... وقتی پیامک تبریک تولدش را ارسال کردم در پیامک خواست که دیگر تمام شود... هیچ یک از تمام شدنهایمان اینقدر جدی نبود... من هم دیگر به تنگ آمده بودم ... قبولش سخت بود ولی بالاخره تمام شد... چندروزی دمق بودم ولی سبک شده بودم... دو هفته ای از رو بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 152 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت: 21:16

دیشب دراز کشیده بودم اما خوابم نمیبرد، پاهامو جمع کرده بودم تو شکمم و به داستانم فکر میکردم. به تمام سوءتفاهمهام، برداشتهای غلطم، اینکه براش چقدر بی اهمیت بودم، حتی برداشتهای اشتباهم از نوشته هاش که کلا برای کس دیگه ا ی بود، برداشتهای غلطتم از احساساتش. با خوندن وبلاگ دوستش کلا شخصیت دیگه ای مجسم شد، اون با چنان شخصیتی بعد یه دختری با چنین سطح اعتقاداتی! شهیده!!؟ حتما مسیر و خودم غلط رفته بودم ... رفیق من کلا خوابش سنگینه، وقتی دستشو انداخت دور کمرم و کشیدم سمت خودش، کل هم برگشتم سمتش ، چشماش بسته بود ولی یه لبخندی رو لبش بود از پیشونیم بوسیدم و خوابش برد باز.  انگشتامو بردم لای موهاش و تماشاش کردم. یادمه اوایل دوستی خیلی دوستش نداشتم، هر روز میگفتم دیگه امروز آخرین روزه تا وابست بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 157 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت: 21:16